‍نشسته ام روی اتاق

و برای عقربه های ساعتم حرف می زنم

آن قدر حرف می زنم

تا مادرم بیدار شود 

تا اینکه دریا 

به تو رسیده باشد

و تو / ماهی های گرسنه را 

بلعیده باشی

می خواهم رود باشم

می خواهم که تو

از شفافیت تنم / رد شوی

می خواهم ببینم

که لیوان های مرده / چگونه می گریند

انگار شکستن اینه ها

تقصیر من است 

تقصیر من است 

که برف ها تو را 

قورت داده اند

و تو از زمستان / می ترسی

حالا یک دستت / درد می کشد

و دست دیگرت 

قطارها را نگه می دارد

حالا تو خاموشی

مثل دریایی بعد از سوختن

و تکه های تنت

پرتقال های نارسی هستند

که به تکامل نرسیده اند
┊ . ┊ .*┊ .*┊ . .┊ . ┊.┊ . ┊ .*┊.┊ . ┊ .*┊┊ . ┊

از سمت راست بدنم

یک خورشید کم شده بود 

یک طلوع دیوانه 

که می توانست با خواب هایم

حرف بزند

می توانست جهان را بردارد

و روی نیمکره ی چپ من بگذارد

حالا سنگینی سنگ ها 

عمق رودخانه را بیشتر می کند

حالا می توانی 

انعکاس دست هایت را باور کنی

می توانی دست ببری 

به نقشه ی جهان

و زیر وطنت / درخت های بیشتری نقاشی کنی

و این برگشتن باید / عادی نباشد

مثل حرکت لاک پشت ها

مثل خزیدن آهسته ی رود

زیر پوست روشن زنجره ها

حالا این اتفاق 

آهسته می گذرد

حالا تو بزرگترین حنجره ای 

که صداهای زیادی را 

دفن کرده است

┊ . ┊ .*┊ .*┊ . .┊ . ┊.┊ . ┊ .*┊.┊ . ┊ .*┊┊ . ┊

می توانیم حرف بزنیم 

و برای همین حرف ها / گریه کنیم

شاید گریه های مان حرف شد 

شاید در زمستان 

پوست زمین گرم تر شد 

اما قسمت گرم این قصه 

هنوز هم برف می بارد

و دریا هنوز هم 

دندان لقش را نکشیده 

هنوز حرف ها / به نقطه ی انجماد نرسیده اند

و دست ها در تاریکی روز 

سایه های مبهمی هستند 

که پشت صحنه ی این فیلم

هی بزرگ و بزرگتر می شوند

آنقدر بزرگ می شوند

که تو را 

از چنگال خورشید های کوچک 

نجات دهند

و تو خوشحال باش 

از اینکه ماه سمجی 

چسبیده به / سینه های شب

و برای مورچه های مرده 

شکل یک سوراخ را می کشد

حالا من / تکرار یک اتاق کوچکم

با تب پنجره ای 

که دیگر پایین نمی آید

┊ . ┊ .*┊ .*┊ . .┊ . ┊.┊ . ┊ .*┊.┊ . ┊ .*┊┊ . ┊

آفتاب

از فردا ها می آید

و ما از چشم های مان

شب را دور می کنیم

روزها می خوابیم

و شب ها را حرف می زنیم

و آنقدر

مرگ را در انتظار می گذاریم

تا خاک ها تازه شوند

و مدام صدایی

در گوش مان می گوید

خودت را از دیروز

جدا کن

کاش کسی به ما می گفت

که درد 

از کدام طرف

شروع می شود

کاش دیوارها را بر می داشتیم

تا دیروزها 

زنده شوند

┊ . ┊ .*┊ .*┊ . .┊ . ┊.┊ . ┊ .*┊.┊ . ┊ .*┊┊ . ┊


برگشتم که تنهایی را پیدا کنم

برگشتم 

اما خورشیدی تو را گرم کرده بود

و چقدر سرد بود 

حرف های زمین

و چقدر تاریک بود

تاریک 

تاریک

نور به چشمم می زند

نور فربه ای 

که از جسد ها تغذیه می کند

جسد هایی

که در واقعیت / زنده بودند

اما مجبور بودند که نقش بازی کنند

مثل فیلم ها

نمایشنامه ها

اما گریه های تو واقعی بود

مثل این گریه ی سمج

که چسبیده بود به چشم های من

چه تصویر مبهمی 

برگرد / به قسمت زیبای زمین

برگرد پیش زندگی

ما هیچ کدام مان / زیبا نیستیم

ما از پشت / شبیه به گذشته ایم

شبیه به آینده 

آینده ای که / انتهایش را بریده اند

┊ . ┊ .*┊ .*┊ . .┊ . ┊.┊ . ┊ .*┊.┊ . ┊ .*┊┊ . ┊


خستگی 

وارونه ی کلمه ی گرسنگی بود

و گرسنگی /خستگی ناپذیر بودن این شعر  است 

که به شاعرش / زنگ می زند

تا بگوید / آیفون ۱۶ پرو مکس ترامپ را دزدیده اند

از جیب بغل اوباما 

و یا بایدن

و یا از دست سربازی 

که به تانک های روسیه 

ادای احترام می کند

ما اما 

از جنگ دور شده بودیم

از خاکریز های مختلف 

و هیچ سربازی 

شکمش سیر نبود

حتی صندلی ها هم 

گرسنه بودند

و گربه ای / در دهان قاشق 

موش می گذاشت

چند سطر بالاتر از این شعر

تو ایستاده بودی 

و با سس ها 

مناقشه می کردی 

حرف فلسفه که آمد 

گارسونی / سیگارش را روشن کرد

و دودی که در هوا می رقصید 

بیشتر از همه ی ما 

گرسنه بود 

┊ . ┊ .*┊ .*┊ . .┊ . ┊.┊ . ┊ .*┊.┊ . ┊ .*┊┊ . ┊


همه ی اتفاقات

از فردای باران شروع شد

یک نفر 

از لایه های پوستم

بیرون آمد و 

تمام ابرها را 

در مغزم خالی کرد

همه چیز خوب بود

و خوابم داشت

از بالای کلیسایی رد می شد 

تو عطسه زدی 

و پرنده ها در قلبم ترسیدند

حالا از تلویزیون بیشتر حرف می زنم

آن قدر که دهانم

در اتاقی پنهان شده

و کلمه را می بینم 

که چسبیده به بلوط های کم رنگ 

می بینی که

پای این مترسک 

همیشه می لنگد

پس نترس و 

غذایت را با کلاغ ها 

تقسیم کن 

این فیلم خودش 

به جای اولش بر می گردد

             ─━━━━⊱❁❀📚❀❁⊰━━━━


به هر قطاری

یک واگن اضافه کن

و از پاهای حلزون

یک پا کم کن

و روی آخرین صندلی ی این فیلم/ بنشین

نه ! اشتباه نکرده ای 

سکانس آخر 

یک سین اضافه شده 

س س س 

سلام 

نه ! هنوز پرده ی این شعر 

برداشته نشده 

پس پرده ی گوش تو 

شاید پاره شده

و یا حلزون گوش هایت

از راه میان بر چشم های شب

به میهمانی ستاره ها رسیده 

اما من از همین پایین هم / می توانم

برای ابرها 

باران و برف بیاورم 

                ─━━━━⊱❁❀📚❀❁⊰━━━━