درخشش
کفشهای قرمز ساحل
بر قاب ماسهها
چشمم را میزند
ناگهان لیز میخورد
ماهی دلم
بر روی موجهای خیال
┊ . ┊ .*┊ .*┊ . .┊ . ┊.┊ . ┊ .*┊.┊ . ┊ .*┊┊ . ┊
جاده بلعید
تمام خستگی هایم را
وقتی دید
بی قراری هایم
خلاصه ی بیراهه هایی ست
که بی تو
به هر سو برود
تبعیدگاهش می شود
┊ . ┊ .*┊ .*┊ . .┊ . ┊.┊ . ┊ .*┊.┊ . ┊ .*┊┊ . ┊
سایه ام را
چقدر پرواز بگیرم
که آماده شود
تا سیب بچینم
از گونه ی دیوار
┊ . ┊ .*┊ .*┊ . .┊ . ┊.┊ . ┊ .*┊.┊ . ┊ .*┊┊ . ┊
لخ لخ میزند
لبخند زنی
که بسته اند اندیشهی
فریادش را
در قفسهی سینه
┊ . ┊ .*┊ .*┊ . .┊ . ┊.┊ . ┊ .*┊.┊ . ┊ .*┊┊ . ┊
جدا کن
بغض لبخندم را
از بوم نقاشی
و به لب هایم بده
قهقهه ای بلند
آن قدر بلند
که کر کند
گوش آسمان را
┊ . ┊ .*┊ .*┊ . .┊ . ┊.┊ . ┊ .*┊.┊ . ┊ .*┊┊ . ┊
بایداز زیر کلاه ها
بیرون کشید
نقاب های دروغین را
شاید
دست به عصا قدم بردارد
روزگار
┊ . ┊ .*┊ .*┊ . .┊ . ┊.┊ . ┊ .*┊.┊ . ┊ .*┊┊ . ┊
باید دوخت
دهان گیوه های پوسیده را
که ردی نگذاشته اند
از گذر زمان
ببین / نخ نما شده اند
زیر خاک های مرده
نخل های ستبر مان
┊ . ┊ .*┊ .*┊ . .┊ . ┊.┊ . ┊ .*┊.┊ . ┊ .*┊┊ . ┊
پنجره در انتظار
عبوری سبز
می شمارد دگمه های طلایی
دامن عید را
خروش تجسمی از بهار
به رقص میکشاند رخت خوشبختی را
که گره خورده اند
به طناب های سخت تکرار
┊ . ┊ .*┊ .*┊ . .┊ . ┊.┊ . ┊ .*┊.┊ . ┊ .*┊┊ . ┊
چگونه دست بردارم
از آرزوهای دیرینه ام
وقتی
روزنهای ازنور
در حاشیه پرده ی شب
می شکند دیوار عبور را
ومن حس میکنم
گرمای محبتی که می فشارد
دستانم را
┊ . ┊ .*┊ .*┊ . .┊ . ┊.┊ . ┊ .*┊.┊ . ┊ .*┊┊ . ┊
کلاف در کلاف
کلافگی نبودنت را
صبورانه می بافد
دستان قلم
┊ . ┊ .*┊ .*┊ . .┊ . ┊.┊ . ┊ .*┊.┊ . ┊ .*┊┊ . ┊
دستگیرهای که به دنیا پشت کرد
درِ من / سالهاست باز نشده
و کلیدها
از حافظهام کوچ کردهاند.
سایهام
رو به پنجره میافتد
جایی که
دستگیرههای دیگر
به افق فکر میکنند.
من اما، تنها ایستادهام
در اتاقی که کسی
فراموشش کرده
┊ . ┊ .*┊ .*┊ . .┊ . ┊.┊ . ┊ .*┊.┊ . ┊ .*┊┊ . ┊
سفر سیمها
برقِ خاموش را
با سوزنی بلند
به آسمان دوختم
و هر قدمم
یک خاطره را
به تیرکی دور
وصل میکرد
مثل دختری که
حافظهی زمین را
از نو مینویسد
┊ . ┊ .*┊ .*┊ . .┊ . ┊.┊ . ┊ .*┊.┊ . ┊ .*┊┊ . ┊
لرزیدن آسمان
دیوار،
پشت دستهایم بالا میرفتند
تا پرنده شوند.
زمین
زبان نداشت،
امانامم را
با صدای پرواز
صدا میزد
┊ . ┊ .*┊ .*┊ . .┊ . ┊.┊ . ┊ .*┊.┊ . ┊ .*┊┊ . ┊
چتر و قایق
چتری واژگون
دهان باز کرده به رویا
ودر دلش
یک قایق کاغذی
دریا را
خیال میکند
┊ . ┊ .*┊ .*┊ . .┊ . ┊.┊ . ┊ .*┊.┊ . ┊ .*┊┊ . ┊
کلیدی که مرا میکِشد
پُشتم را به گذشته دادهام،
اما گذشته،
با حلقهای آهنی
بر مچ خاطرهام زنگ میزند.
کلیدی غولآسا
که نه در را میگشاید،
نه قفل را،
فقط خاک را شخم میزند
در تعقیبِ پای بیقرارم.
آیا کسی،
در انتهای این مه
در ایستگاهی بینام
منتظر بازشدن است؟
نه دستی هست، نه قفلی،
فقط منم و باری که
قرار بود راهحل باشد نه زخم
┊ . ┊ .*┊ .*┊ . .┊ . ┊.┊ . ┊ .*┊.┊ . ┊ .*┊┊ . ┊
نقاشانِ خاموش
سه مرد
از طنابِ خیال آویختهاند
یکی
سایهام را
در چشم میریزد
دیگری
لبخندم را
میدوزد به سکوت
و سومی
با رنگی نامرئی
صورتم را
مینویسد از نو
┊ . ┊ .*┊ .*┊ . .┊ . ┊.┊ . ┊ .*┊.┊ . ┊ .*┊┊ . ┊
در فنجانم
جادهایست
که از لبهایم آغاز میشود
و به اعماق درختان میپیچد
مینوشم
و جهان،
در من
قدم میزند
همهی برگها
گوش میسپارند
به زمزمهی راهی
که هنوز
نرفتهام
┊ . ┊ .*┊ .*┊ . .┊ . ┊.┊ . ┊ .*┊.┊ . ┊ .*┊┊ . ┊
بارانِ کلیدها
از ابری که باران نبارید،
کلید بارید.
هر کدام به قفلی میخورد
که هنوز ساخته نشده بود.
برهوت
دهان باز کرده بود
و صدا زد:
در کجای من،
در باز مانده؟
یکی از کلیدها
روی دل من افتاد،
و آنگاه فهمیدم
درِ عشق
همیشه در آسمان بستهست،
مگر وقتی
ابر ببارد
┊ . ┊ .*┊ .*┊ . .┊ . ┊.┊ . ┊ .*┊.┊ . ┊ .*┊┊ . ┊
در جیب پیراهنم
در گلوگاهِ دکمهها
باغی رشد میکند
که کسی جز من نمیبیند
مردی کوچک،
با قیچی خاطره،
گلهای سکوت را هَرَس میکند.
نه برای پول،
نه برای آینه،
بلکه برای آنکه
یادها را مرتب کند
در گرهی یک کراوات شکوفهپوش.
┊ . ┊ .*┊ .*┊ . .┊ . ┊.┊ . ┊ .*┊.┊ . ┊ .*┊┊ . ┊
بلیتی در دست داشتم
به مقصدی
که روی نقشهها
جا نیفتاده بود.
ساعتها
عقربههایشان را
پنهان کرده بودند
و قطار
بیسوت،
بیسرنشین
از کنارم عبور کرد.
من
در گیشهی زمان جا ماندم
┊ . ┊ .*┊ .*┊ . .┊ . ┊.┊ . ┊ .*┊.┊ . ┊ .*┊┊ . ┊
شاخه ی بی قراری
از فرق سرم رویید
ابرها را گرفت
پرنده ای نشست
و من
با یک تار مو
زمین را به خواب دوختم
┊ . ┊ .*┊ .*┊ . .┊ . ┊.┊ . ┊ .*┊.┊ . ┊ .*┊┊ . ┊
قابلمهی کهنه
از رویاهای خام دود میکند
پنجره،
چشم زخمیست
که با مه، اشکهای زمین را میبیند.
چاقوها به دیوار تبعید شدهاند
اما هنوز خواب بریدن نان را میبینند
و سبزیها
به حافظهی آفتاب چنگ میزنند
من در این آشپزخانه
سایهایام که خود را نمیشناسد
و گلدانها
نام مرا
در خاک تکرار میکنند
┊ . ┊ .*┊ .*┊ . .┊ . ┊.┊ . ┊ .*┊.┊ . ┊ .*┊┊ . ┊
نه صدایی نه سکوتی
فقط
لرزشِ یک بندِ نامرئی
که به آرامی
از میان زمان میگذرد
و به دلِ شب میرسد
جایی که دیگر نمیتوان حس کرد
که هیچکجا بود.
میان من و استخوانِ ماه
که در دستهای کلاغها میچرخد
حسی از فراموشی جاری است
چیزی از یاد رفته
در لایههای خاکستر
و پرهای سیاه. کلاغها
از آنِ بازیِ بیانتها
با آن استخوانِ بُریدۀ نور
یک لحظه باز میگردند
در دایرهای که
نه آغاز دارد نه پایان.
با چشمهای بیپرسش
به دنبال چیزی در این بندِ نامرئیاند
┊ . ┊ .*┊ .*┊ . .┊ . ┊.┊ . ┊ .*┊.┊ . ┊ .*┊┊ . ┊
من رودم
که از چشمانت میگذرد
تا پلها خوابم را ببینند
ومن در سکوت لبهایت
آهسته محو شوم
┊ . ┊ .*┊ .*┊ . .┊ . ┊.┊ . ┊ .*┊.┊ . ┊ .*┊┊ . ┊
دستی
از خواب بیرون میآید
و ماه را،
مثل سکهای از رؤیا
در کلاه میاندازد
پاها هنوز
در آبِ بیزمان ایستادهاند
و آسمان
در آینهی زمین
دست از نور نمیکشد.
کسی
شعر را
از شب بیرون میکشد
با کلاهی سیاه
و جیبهایی پر از ماه
┊ . ┊ .*┊ .*┊ . .┊ . ┊.┊ . ┊ .*┊.┊ . ┊ .*┊┊ . ┊
در ایستگاه نور
زن، واژهایست
که از آفتاب عبور میکند
با گیسوانی که زمان را ورق میزنند
و لبخندی
که خواب را در کف دست
نگه میدارد
قطاری از رنگ، از تنش عبور میکند
سایهها عقبعقب میروند
و زمین،
به سوی بالا سقوط میکند
او نه ایستاده، نه در حرکت
فقط میان دو رؤیا میچرخد
همچون پروانهای که مفهوم را نمیفهمد
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
کالسکه شکسته در شنزار
در شنزار
کالسکهای شکسته
به خواب رفته بود
بیاسب، بیسایه
فقط ردِ بادی
که گاه بر چرخهای زنگزدهاش میگریست
نه مسافری
نه مقصدی
فقط خاطرهای پیچیده
در گرههای طنابِ پارهشدهای
که روزی رؤیایی را بسته بود
به بالِ نسیمی محو
و من
ایستاده میانِ این بیزمانی
گویی دلم را
جایی میان چرخها
جا گذاشته بودم
─━━━━⊱❁❀📚❀❁⊰━━━━
انگار
به نخی بند است
ساعتِ زمان،
که از نبضِ حشرهای بلورین
آویزان است
و هر تیکتاک
انفجاریست
در کوزهی خیال.
عقربهها
از دهانِ ماهیانِ مُعلق
سُر میخورند
و خاطرهها
در حبابِ گمشدهای
از آینده،
نفس میکشند
─━━━━⊱❁❀📚❀❁⊰━━━━
در خواب قایقهای بینام،
رسیدم به خانهای خمیده بر باد،
با پنجرههایی که پلک نمیزدند
و دیوارهایی
که راز قصههای ناتمام را زمزمه میکردند.
از درِ نیمهباز، پاهایی ریخته بود
که در دلِ سنگها ردّ خواب میکاشتند.
دستی، کتابی گرفته بود؛
نه از واژه،
که از جادههایی که هرگز به سپیده نمیرسیدند.
ایستادم،
با چمدانی از شعرهای خیس،
در برابر خانهای که گوش داشت
و شنید
در خواب های بی نام
─━━━━⊱❁❀📚❀❁⊰━━━━
روی کاغذ
دانهی واژه میریزم
پرندهای
از استخوانِ تایپ
بال میگیرد.
باد،
هر کلید را
به آشیانهای خاموش
تبدیل میکند
─━━━━⊱❁❀📚❀❁⊰━━━━
حلزون
چرخِ هزار سالهی درد را
بر دوش میکشد
درها
چون دهانهای خاموش
به خوابِ خانههای بیصدا رفتهاند
مردی
بر صندلیای که واژگون زاده شد
سرودِ افتادن را
به آسمانِ بیگوش زمزمه میکند
─━━━━⊱❁❀📚❀❁⊰━━━━
لباسها
بیصدا
دست یکدیگر را گرفتهاند
در بهارِ بیصاحب.
شاخهها
آرامآرام
خاطرات را آویزان میکنند
بر تنِ باد.
کسی
در غیابِ صدا
نامِ ما را
از چوبلباسیها میچیند
─━━━━⊱❁❀📚❀❁⊰━━━━
ویترین خواب
سه عروس
در جامههای حبابی
پشت پنجرهی کهنهای
که رؤیا را قاب گرفته،
ایستادهاند
یکی خواب ستارهای را میبیند
که در آستینش مانده،
دیگری با چشمان بسته
عطر گذشته را میبافد،
سومی
به آرامی
در غبارِ سکوت
میپوسد
─━━━━⊱❁❀📚❀❁⊰━━━━
تماس با دریا
کسی صدایم میزند
از میان سیمهای درهمِ فراموشی
با صدای یک قایق
در آیینهی بیچهرگی
صورتم، دریاییست
که واژهها
چون گلبرگ
بر آن شناورند
و حالا تلفن شکفتهست
برای شنیدن
سکوت
─━━━━⊱❁❀📚❀❁⊰━━━━
بادکنکِ کور
درهها ساکتاند
و من
با دستی که رؤیایم را میکشد
طنابِ سرِ بریدهات را گرفتهام
چشمانت را با پارچهای از خاطره بستهای،
و هنوز
میخواهی
راه را برایم روشن کنی
تو در آسمان گیر کردهای،
نه چون پرنده
که چون اندیشهای
که جرأت فرود ندارد
زمین،
سخت است
و من،
با سایهات قدم میزنم
─━━━━⊱❁❀📚❀❁⊰━━━━
رقصِ نگاهِ سیب
چشمِ سیب،
در آینهی آتش
به رقص آمدهاست
ابر،
با تارهای نقرهایِ صدا،
پرده را بالا میزند
برای نمایشی بیتماشاچی
و زمین
با چتری از پوستِ نمخوردهی رویا،
در انتظارِ بارانیست
که از اندوه خاموشش ابرمیچکد.
─━━━━⊱❁❀📚❀❁⊰━━━━
کلاهِ بیسر
در مرزِ مهآلودِ فراموشی
پچپچِ چوبهای پوسیده را
با بادِ جنوب شریک شدهست
زخمِ سیمِ خاردار
روی تنِ علفها
نامِ چه کسی را
به خون نوشته است
در حاشیهی سایهها
گلهای سرخ،
با دهانِ بسته
گریه میکنن
شاید سوارِ بیاسب
در خوابِ یک قرنِ خاموش
همچنان در پی صدای سوتیست
که هیچگاه نواخته نشد
─━━━━⊱❁❀📚❀❁⊰━━━━
درختی از من عبور کرد
درختی از من عبور کرد
نه از خاک،
بلکه از سکوتی که میان پیشانیام جوانه زد
ریشههایش را در خوابم کاشتند
و شاخههایش هر صبح
با نام کوچکم باد را صدا میزنند
من
پشت تنهی خودم ایستادهام
با چشمانی پر از برگهای ریخته
و گیسویی که پرندگان را به لانهی واژگان میبرد
سایهام دیگر سایه نیست
باغیست که از تنهایی من
میوهی آینه میچیند
جهان از من عبور میکند
مثل قطاری بیپنجره
که فقط درختها را به خواب میبرد.
─━━━━⊱❁❀📚❀❁⊰━━━━
راهی که ماه را جوید
جاده
از دل تاریکی
ریشه در ماه میدواند
ردیف شنها
مثل طنینی قدیمی
از خواب ستارگان گذشته است
ماه
نیمی جویده شده
از دندانهای بیقرار خیال
جاده را میمکد
مثل نوزادی
که از پستان شب
شیر نقره مینوشد
من
در یکی از انحناها
گم شدهام
جایی که جاده
به عقب برمیگردد
تا لبهای ماه را ببوسد
نه راه مانده
نه مقصد
فقط یک تپش شنزده
که نبضم را
در انحنای نور
پنهان کرده است
─━━━━⊱❁❀📚❀❁⊰━━━━
برگِ آویزان
گیرهای قرمز
فریاد خاموش را
به برگِ خاطره چسبانده است
بند، میانِ دو سکوت کش آمده
و مردی
در سایهی ایستادنِ برگ
ایستاده است
زمین
پُر از خوابِ افتادهست
و آسمان
لبریزِ پرندههای نرفته
برگ
نه میافتد نه میروید
فقط
میماند
میانِ یک تصمیم
─━━━━⊱❁❀📚❀❁⊰━━━━
گلدانِ سیاه
روی میزِ سپید ایستاده بود
مثل حافظهای
که ناگهان
تصویرِ یک قبر را
با گلهای یاس پر کرده باشد
گلها لبهای بستهی مادرانی بودند
که گریه را
در دلِ گلبرگ پنهان کردهاند
هر برگ
سندی خاموش
بر انفجارِ آینده
رنگ در سفیدیِ گل
فریاد نمیزد
اما خاک در ریشهها
زمزمه میکرد: این زیبایی
خوابِ بمب است
و دوباره گلدانِ سیاه
روی میزِ سپید ایستاده بود
بیآنکه کسی
گلها را دیده باشد
─━━━━⊱❁❀📚❀❁⊰━━━━
دیدگاه خود را بنویسید